مثل کسی ام که روی اسب غلط شرط بندی کرده باشد.
می دانم زیاده از حد انگلیسی است ولی هیچ تشبیهی گویاتر از این در ذهنم نیست تا وضع حال مرا نشان دهد. از یک سو مدام به خودم دلداری می دهم که ماهیت وضعی که دچار آنم درست مثل همین شرط بندی هاست؛ برد یا باخت، شانس و اقبال یا ناکامی و نامرادی. و از دیگر سو دلم نمی خواست و نمی خواهد که اسب مراد من در این آزمون این سان ببازد و ناامیدم کند.
+ گاهی آدمی ناچار است برای کشف حقیقت بهای گزافی بپردازد یا به آن چه نباید، آلوده گردد. من، برای دانستن آن چه اکنون می دانم، دل آلودم و تن.